جدول جو
جدول جو

معنی خس کشی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خس کشی کردن
(بَ کَ دَ)
حمل خاشاک و خاکروبه کردن. پاک و صاف کردن چیزی را از خس. (آنندراج) :
خس کشی می کرد پیش اسپش از میدان صبا
او چو نگرفتش بتک خس خاک روبان گشت باز.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکشی کردن
تصویر سرکشی کردن
کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ چَ / چِدی دَ)
خاک حمل کردن. خاک کشیدن
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ حَدد شُ دَ)
نافرمانی کردن. تمرد کردن. عصیان نمودن: زاغ... یاران را گفت لختی سرکشی و تندی کرد. (کلیله و دمنه). خود زمانه سرکشی میکرد و جمال عروس مراد را در حجاب تعذر میداشت. (سندبادنامه ص 20).
ور کند سرکشی هلاکش کن
آب رخ می برد به خاکش کن.
اوحدی.
بسبب اهل قم که در ادای آن تمرد و سرکشی میکردند. (تاریخ قم ص 30) ، رام نبودن. توسنی نمودن: جبرئیل بر مادیان نشسته بوده و پیش فرعون درآمد اسب سرکشی نمود. (قصص الانبیاء ص 108).
نازک اندام سرخوشی میکرد
بدلگامی و سرکشی میکرد.
سعدی.
، سازش. موافقت. (آنندراج) ، احوالپرسی نمودن:
آن شعله آتشی چو گل آتشی نکرد
بیمار او شدیم و به ما سرکشی نکرد.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ نَ / نِ بَ دَ)
ترسیم خط. خط کشیدن. کشیدن خط. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ تَ)
تخم کشی. رجوع به تخم کشی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
خود را کشتن. انتحار کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خودکشی کردن برای امری، سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی تو
بیرون نیامدی بتماشا چه فائده ؟
ملا ناظم (از آنندراج).
اول ببزم مهروفا خودکشان کنند
آنگاه معنی دل ما را بیان کنند.
اسیر (از آنندراج).
تذرو وکبک برای چه خودکشی نکنند
که در نشیمنشان شاهباز مهمان شد.
فرج اﷲ شوشتری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ زَ دَ)
سخن چینی کردن. نمامی کردن. خبر از این به آن بردن
لغت نامه دهخدا
انتحار کردن، خود را کشتن، خودسوزی کردن
متضاد: قتل نفس کردن، نسل کشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازدید کردن، بازرسی کردن، دیدار کردن، ملاقات کردن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، متمرد شدن، عصیان ورزیدن، یاغی شدن، گردن کشی کردن، یاغیگری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
لتصريف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
Sap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
extraire la sève
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
откачивать сок
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
den Saft abziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
витягувати сік
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
wyciągać sok
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
抽取树液
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
extrair seiva
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
estrarre linfa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
extraer savia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
درخت کا رس نکالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
sap afzuigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
রস বের করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
kutoa maziwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
öz suyu çıkarmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
수액을 추출하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
לחלץ סָבָּה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
गूदा निकालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
mengambil getah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
ดึงน้ำยาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آب کشی کردن
تصویر آب کشی کردن
樹液を採る
دیکشنری فارسی به ژاپنی